میخواستم پیش من بیاید و بگوید:(( با همه ی اینها دوستت دارم..))

اگر این یک آرزوی تحقق پذیر باشد، پس.. پس دیگر آرزو نیست..

آیا این آرزوی حقیقی من است؟ که در کنار او باشم؟..

همچو آدمی سرگردان و متحیر هستم. برایم کافیست که کنارم باشد.

برای ابد...   برای همیشه...   هیچوقت ترکم نکند...

قول میدهم در تمام عمر در حد هاله ای برایش باشم... در شعاع درخشندگی اش...

چیز دیگری نمیدانم؛

میتوانم ترکش کنم؟....

میتوانم از او بگذرم؟...

میتوانم رهایش کنم؟...

اصلاً یکی بگوید که میتوانم بدون او زندگی کنم؟....... شاید بتوانم ولی دیگر روحی میشوم در بدنی بی جان و سرد..