میدونم از عید قربان یه مدتی هست که میگذره ولی دلم نیمومد این متن رو براتون نذارم ممنون میشم بخونیدش و نظر بدین💝💝


چه سخت و طولانیست این راه...!
در تمام مسیر، پدر با برداشتن هر قدم یک تکه از قلبش جدا میشود.
پسر  نیز هر چه نزدیکتر میشوند، ترس، بیشتر وجودش را فرا میگیرد.
آخر سخت است و توان فرسا...!
این دیگر چه آزمونیست!
با خود فکر میکند آیا از پسش بر می آید؟
در دلش آشوبی برپاست گویی دریای دلش طوفانی شده و صدا امواج آن، در سر تا سر جسم و روحش پیچیده است.
دل کندن مشکل است، بی تفاوت بودن مشکل تر...
اما خدا این را میخواهد...!
آسمان هر لحظه سنگین تر از لحظه قبل میشود، گویی اندوه بزرگی را تحمل میکند.
دل ابراهیم قرص است به خدا، اما چه میتوان گفت از درد و رنج و عذاب پدری که که باید یکی یک دانه اش را به قربانگاه ببرد، یکی یک دانه ای که خدا پس از سالها انتظار به او هدیه داده بود.
چه دنیای بی رحم و ناپایداری!
درست است این ابراهیم نبی است که از شوق رضایت الهی به قربانگاه عشق میرود تا تنها گل گلدانش را تقدیم حق تعالی کند.
او میرود تا رها شود از تعلقات زمین...!
تا رها شود از نفس خود...!
تا برسد به آسمان...!
به روح بزرگ خدا...!
میرود تا آزاد شود از بند نیاز ها...!
از چه بگویم...؟!
 از خورشید تابنده بر صحرا که توان دیدن ابراهیم را ندارد...!
از صورت نورانی ابراهیم که اشک ها بر رویش شیار انداخته بودند...!
از عشق الهی...!
یا از خنجر سردی که قرار بود گردن نحیف پسرک را ببرد...!
ابراهیم خودش را آرام و قانع کرد به اینکه پروردگار انسان بدون حکمت هیچ کاری نمیکند!
دیگر سخت نبود و مقابله ای نکرد...!
خنجر را بر گلوی پر از بغض اسماعیل گذاشت...
خنجر میچرخید اما سر بریده نمیشد!
خنجر سنگ را به دو نیم کرد؛ اما گویی زورش به گردن نحیف اسماعیل نمیرسید و نیرویی مانع از بریدن گردن میشد!


و ناگاه آوازی سر داده شد که در سر تا سر آسمان شنیده میشد؛
ندایی که آرام میکرد خلیل الله را...!
ندایی که آسوده کرد این آرام جان ابراهیم را...!
بانگی که دل پر آشوب اسماعیل را، قرار داد...!
ندای عشق بود این ندا...
که قلب شکسته ابراهیم و وجودش را ثبات بخشید...!
ای ابراهیم!
تو از این آزمون سربلند بیرون آمدی، پس دوستی با خدا گوارای وجودت!
قوچی نمایان شد در نظر آن دو.

آری!
آفریننده خورشید و ماه به جای تنها مونس ابراهیم قوچی را به مسلخ عشق فرستاد.
ابراهیم پیروز شده بود در این آزمون سخت الهی...
و اسماعیلش را به آغوش کشید.
هیچ عشقی بالاتر از عشق به خدا نیست!
که ابراهیم نبی با دل بریدن از اسماعیلش این را محقق کرد. 
این بود شروع قصه عشق و ایثار...!
و این گونه شد که خلیل خدا به جهانیان آموخت آنچه شایسته هستی آدمیست سر بریدن نفس و پا بریدن از وسوسه شیطان است.
عید قربان یادبود زیباترین نمونه تعبد انسان در برابر پروردگار جهانیان است. 
عید فداکاری، ایمان، ایثار و عشق 
این عید فرخنده بر همگان مبارک!

 

ممنون که خوندین💝💝 کلی متن هم برای عید غدیر دارم که انشالله جمعه میزارم براتون...💥❤