تند منبری بسازید که رسول خدا بتواند بالای آن برود و صحبت کند ما هم اطاعت کردیم به دوستم گفتم حتما اتفاقی افتاده یا خبری به آقا رسیده که مردم را در این بیابان جمع کرده و می‌خواهد با آنها صحبت کند. نگاه کن! جمعیت چقدر زیاد است. بهتر است منبر را بلندتر بسازیم تا افراد بیشتری بتوانند آقا را ببینند. جمعیت امسال حج بی سابقه بود، انگار یک فرقی با سال های قبل دارد؛ جمیعت را نباید معطل گذاشت... زود باشید.....
آفتاب صحرا سخت، سوزان بود؛ به طوری که مسلمانان عبایشان روی سر میکشیدند تا نسوزند؛ که با این حال باز هم حریف آفتاب نمیشدند...!
نماز ظهر را خواندیم. انگار پیامبر چیزی در دلش هست که میخواهد بگوید اما نمیداند چگونه!
جز چند درخت خشکیده و سرسخت و برکه ای آب در اطراف دیده نمیشد. پیامبر بر سر چشمه غدیر ایستاده و نظاره میکند امت را، تا گرد هم جمع شوند و بدهد فرمان الهی را...!
یک به یک به میعاد گاه عشق ، به برکه ی فراتر از اقیانوس نزدیک میشوند.
پیامبر از منبری که با جهاز شتر ساخته بودیم، بالا رفت؛ سر به سوی آسمان برداشت و مژده داد همه ی اهل زمین را....!
سپس دستان پر محبتش، دست های با صلابت علی را بر فراز آسمان ها بالا برد:
آهای مردم! چنانکه خبرتان دادم، نسل من از صلب علی است.
همگی یک پارچه بگویید شنیدیم و اطاعت می‌کنیم و سر تسلیم فرود می‌آوریم. 
هم اکنون نوری عظیم زمین را فرا میگیرد...!
علی یعنی تمام حق پرستی...!
علی یعنی عدالت و مردانگی...!
علی شه ملک زمین است که با نشستن بر تخت، وجود زمین را از عشق الهی لبریز میکند و عدالت را در سر تا سر آن حاکم میکند!
شمس و قمر نورشان را از چشمان منور علی میگیرند...!
لبخند علی جهان را دگرگون میسازد...!
یک خنده اش خزان سرد پاییزی را به لطیفی بهار تبدیل می کند!
ملائک هفت آسمان را آذین بسته اند و ندای جبرئیل بر پیامبر در گستره فلک شنیده میشود، صدای پیامبر هنوز در گوشم است :
هر کس من مولای او بودم اکنون این علی مولا و ولی اوست.
 سوزندگی بیابان جایش را به نسیم بهاری میدهند.
غدیر بارانی بود بر صحرای دل ما...!
غدیر قرابت انسان با پروردگارش را آشنا ساخت!
غدیر سرنوشت رقم خورده ی تاریخ!
غدیر گل خوش بوی ولایت!
پیغمبر برخاست... 
میدانست رسالتش را کامل کرده بود و میدانست که مولود کعبه چراغ مسلمانان برای پیمودن راه حقیقت است و عشق الهی را در قلب های مومنان جای خواهد داد.
و این گونه بود که ما خاکیان با مولای خود امیرالمومنین بیعت کردیم...!
آن سوی صحرا هلهله برپاست!
شادباش گویان از راه میرسند حاجیان!
همه کائنات شادند از این پیوند خدا و ملکوت با زمین، پیوند باران و رنگین کمان...!
هنوز هم دستان مولایمان بالاست...
هنوز هم برای بیعت دیر نشده...
تا رسیدن به نور چیزی نمانده...
بیاییم وجودمان را غرق در اقیانوس بیکران عشق و معرفت علی کنیم وبه دستان منتظر او بوسه زنیم، حال اگر کسی دلش را به مولا سپرد این ذکر را زمزمه کند:
السلام علیک یا مولانا یا امیرالمومنین
ای غدیر! ای شفاف ترین آب ها! ای روح ماندگار! ای برکه! ای علی علیه الاسلام!
تا ابد جاودانه بمانید...