امشب همه مست و خرابات تو
همه عالم غلام رخ پر نور تو
مه و خورشید و فلک سر فرود آورده اند
تو آمدی و یک جهان دست و پا گم کرده اند
آنقدر لقبت دادند امین، امی و احمد
که خدا تاب نیاورد و پیامبر خطابت کرد
تو شدی نبی اکرم، تو شدی دوای هر درد 
تو شدی رحمت عالم که قریش شد محو تو ای مه 
از خاک و آتش نیستی
بر ما بگو تا چیستی؟
تو که شفیع آدم، در هر دو سرایی
نه دانیم که چه بودی، نه دانیم که چه هستی!
گر خواهی عشق ورزی و دل ببازی
عشق محمد و آل محمد کافیست
چو دل به او سپاری
ز آز و هوس بی نیازی
قلمم از وصف روی تو مبهوت شد
دفترم از شکوه روی تو برهوت شد
آمدم در وصف جمالت کلامی گویم
اما گویی هیچ چیز نمیدانم از رویت
من که باشم که بخواهم بستایم سیمای تو
زبانم الکن است از وصف رخسار فروزان تو