شعر هایم را می سراییدم برای او ولی
او در آغوشش حبیب دیگری هویدا می نمود...!
گشت در دامش اسیر، دلربای دلفریب
عشق در دریای نگاهش آشکارا می نمود!
از برایم، زین ندامت چهره اش را میگرفت...
از برایش، زین لطافت، زلف چلیپا می نمود!
پر شدند از لعل دوست، جام و ظرف میگسار...
آه! نی پنداشت، روی زیبایش فریبا می نمود!
کاخ قلبم از هوس، بگرفت آن را با کلک
گرنه هستی در مسیر زندگی فریما می نمود!
داااد! از ادبار الواتی که جانانم ربود...
غنچه اشکان غصه، در چشمم شکوفا می نمود!
رفتنش، آمدنش از تنم هوش ببرد
لیک ذکرش، تا ابد، یاد مرا مانا می نمود!
در کلامم، در غزل ها، نیستی، گم کردمت
حیف از من، چون تو کس، بر جان دل، جفا می نمود!

 

 

یکم شعرم وزنش نادرسته ولی خوشحال میشم بخونید . تا جایی که میشه خودتون با وزن بخونین😬😬و نظراتتونو برام بنویسین😙

در قالب قطعه🌻